آهسته کتابخانه را می گردم

به من گفت: ای بیابان گرد غربت!کیستی؟ گفتم:
پرستویی که هر جا می نشیند لانه می سازد

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

طبق رویه ای که از اول در این وبلاگ در پیش گرفته ام می خواهم بیشتر دنبال معرفی و نشان دادن و بعد بیان حس خودم نسبت به موضوع باشم، بنابر این در مورد این کتاب هم هر چند اصولا نقد کردن با کلاس تر است، به همان رویه ام ادامه می دهم!

هارواد مک دونالد با عنوان فرعی 43 نمای نزدیک از سفر آمریکا، همان طور که از روی عنوان کاملا مشخص است، سفرنامه ی نویسنده است از سفر به آمریکا. و در نگاه اول همین دو تا چیز جذبم کرد که کتاب را بخرم و بخوانم: اول سفرنامه بودن و دوم در مورد آمریکا بودن

Harvard-Mcdonald

 

نویسنده به قول خودش اول سعی کرده بی طرفانه بنویسد ولی بعد کم کم با طرف می شود! و البته به شخصه باطرفی اش را بیش تر دوست داشتم، چون با طرفی منصفانه و منطقی ای بود. کتاب از نیویورک شروع می شود و بعد از آن هم 7 ایالت دیگر. چیزهای خاصی در طول این سفر برای نویسنده مهم تر بوده و بیشتر در مورد آن ها نوشته است: مناظر طبیعی، دانشگاه ها، موزه ها، و رفتارهای اجتماعی مردم. در طول فریم های کتاب (هربخش کتاب یک فریم نام دارد) رویه ی تقریبا یکسانی وجود دارد، اول نمای ظاهری و بعد هم تحلیل نویسنده در مورد آن. و در پایان هر فریم، چند فریم عکس از موضوع مطرح شده در آن فریم! از 258 صفحه ی کتاب، 107 صفحه به عکس ها اختصاص دارد و از نظر کسانی مثل من که ذهن به شدت تصویری ای دارند، ترکیب کلمات و تصاویر یک نکته ی مثبت برای سفرنامه محسوب می شود.

در مورد تاثیری که خواندن این کتاب بر ذهنیتم نسبت به آمریکا داشت، ناخوداگاه مدام حسم را با حسی که بعد از خواندن بیوتن امیرخانی داشتم مقایسه می کنم. بعد از بیوتن حس واقعا بدی نسبت به آمریکا و آمریکایی ها داشتم و البته هنوز هم معتقدم که حس نادرستی نبود! ولی بعد از خواندن این کتاب ذهنیت مثبت یا منفی ای در ذهنم غلبه پیدا نکرد. چون فریم های کتاب به طور متوازنی شامل نکات مثبت و منفی این سرزمین اند. در کل به نظرم کتاب خواندنی و مفیدی بود مخصوصا اگر به نکات مثبت نقل شده در کتاب به دید عوامل موثری نگاه کنیم که در هر جایی پیاده شوند باعث بهبود می شوند، و نه با دیدگاه آدم های مسحور و شیفته ی ینگه دنیا!

این هم جملاتی از فریم بیست و سوم کتاب که وجه تسمیه ی کتاب را هم روشن می کند:

«مک دونالد» ظاهر کشوری است که «وجه عامش» را صادر می کند و «وجه خاص اش» را وارد می کند، دانشگاه های آمریکایی، تنها در آمریکا هستند و بس و همبرگر و کوکاکولای آمریکایی دنیا را برداشته. «همبرگر و کوکا» را صادر می کنند و جوان باهوش و مستعد شرقی را «وارد» و این یعنی بهترین تجارت و این است که مردمان این سرزمین مردمان سهل و ممتنعی هستند، هم عامه و ساده اندیش، هم باهوش، پیچیده و فرصت ساز.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۲۸
عطیه